پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
بازدید : 101
نویسنده : آلبرت
نرده و قفل گذاشتن دم نمازخونه که نریم اونجا پخش زمین درس بخونیم(اینم توضیحاتی داره که سریه)، مدتی گذشت و برنامم تغییرات زیادی کرد، امروز دیدم چندی میرن نمازخونه. رفتم دیدم چندی مشغول مطالعن. خیلی وسوسه شدم برم پخش زمین درس بخونم ولی نه دلم میاد به خار من گرفتار شن، نه دلم میاد ساعت مطالعه خونه کم شه بعلت ۶ساعت مطالعه پیوسته صبح(تا سه ساعت میتونم غرق مطالعه پیوسته شم ولی ۶ساعت دیگه یه ظهر تا شب استراحت میخواد) هیچی دیگه خلاصه اینکه خار داریم و چون جوجه تیغی پرتاب می‌کنیم




همواره سخت ترین
نوشته شده در 18 اسفند 1397
بازدید : 94
نویسنده : آلبرت
همیشه سخت ترین راه رو انتخاب کردم و با تغییر مسیر به راه‌های راحت خراب کردم پس باید سخت‌ترین راهو برم با تلاشی درخور روحیم

Cm




راحت تر از تصورم بود
نوشته شده در 18 اسفند 1397
بازدید : 95
نویسنده : آلبرت
انتظار داشتم با دوچرخه بدون فنر، بعد از ۵۰کیلومتر مقطوع النسل شم ولی تهش احساس معمولی داشتم؛ خود واقعیم خستگی حالیش نیست ضربه‌های راه رو هم بهتر کنترل می‌کردم. بعد از دوچرخه بستنی سنتی سخت عالی بود پس از کنارش رد شدم و سرکوب کردم.




مرض دارم یا چی(بروایت تصویر)
نوشته شده در 18 اسفند 1397
بازدید : 95
نویسنده : آلبرت
میتونید نتیجه دو درسمو که کمترین ساعت مطالعه(کمتر از یک ساعت تو هفته) رو بش اختصاص دادم ولی مطالعه صحیح، ببینید. بازم از اون افکار به ذهنم می‌رسه -_-

کلیک

یه مثال دیگه به ادامه اضافه شد

​​​​​Cm




یادداشت ۲۰۳
نوشته شده در 18 اسفند 1397
بازدید : 92
نویسنده : آلبرت

فردای روزی که از دانشاموزان برتر نمازی درسی ورزشی تقدیر می‌کردن و منم برتر درسی بودم




یادداشت ۲۰۲
نوشته شده در 18 اسفند 1397
بازدید : 83
نویسنده : آلبرت

بستن یا نبستن؛ مسئله اینست!

بستن اگزز:

خیلی پرحرف شده‌م و رفتم رو مخ پس باید یه یادداشت بنویسم تخلیه شم. انقد پرسروصدا شده‌م که دیگه از حدش فراتر رفته‌م. انواع صداهای ناهنجار و رومخی خارج می‌کنم که اوایل برای بچه‌ها جالب بود(چون شباهتش زیاد بود) ولی زیاد شد و از حدش گذشت و رفت رو مخ بچه‌ها. از این رو کمش کردم خیلی. ولی به صداهای آروم ادامه دادم صدای وحشتناک بم هم که رو مخه، یکی از بچه‌ها گفت این صداها چیه سر کلاس درمیاری؟ صداشم مهربونه اولش نفهمیدم با چه حسی صحبت می‌کنه[یه دبیر زیست داریم صداش مهربونه و همین صدای مهربون باعث ایجاد علاقه ی بیشترم به زیست شده. یه روز گفت کی با صدای بلند خمیازه می‌کشه؟ بعد از چند بار تکرار نگاهش کردم دیدم کلافست ولی صداش مهربون بود]. خب داشتم می‌نوشتم که نفهمیدم حس صحبتشو




یادداشت دویست و یکم
نوشته شده در 18 اسفند 1397
بازدید : 71
نویسنده : آلبرت

این یادداشت یا حنجره وحشی




یادداشت ۲۰۰
نوشته شده در 18 اسفند 1397
بازدید : 87
نویسنده : آلبرت

این یادداشت سکوت هیولاساز
شهادت‌های وارده رو با تاخیر تسلیت عرض می‌کنیم
چند روز شده یادداشت نمی‌نویسم الان دارم خودمو می‌کشم با غلط تایپی کیبورد هم که ماشالا بزرگ(انقده




یادداشت صد و نود و نهم
نوشته شده در 18 اسفند 1397
بازدید : 63
نویسنده : آلبرت

این یادداشت منه غافلِ جا مانده از قافله...
شمعی که عالم همه پروانه اوست، از شمعش دور شد و قدم به خاک خشک زمین نهاد خاکی تشنه که کنار امواج آب آرمیده بود. نه راهی برای رفتن داشت و نه مهلتی برای بازگشت. حتی آب هم نبود؛ آبی عاشق که دلش برای معشوقش در جوش بود و توان رسیدن نداشت. نماینده کودکان به میدان رفت نه برای مبارزه، تنها برای جرعه‌ای آب. چه سیرابش کردند با خون حنجرش که توان گریستن نداشت. دلاورماه که صد تن حریفش نبودند و دل لشکری مقابله با او را تصور نمی‌کرد برای آب رفت. ناجوانمردانه دستش بریدند و حیات خاکی اش گرفتند. هفتاد و دو ستاره را از آسمان سرای فانی بردند و به ماه ستمی کردند که روایتش در تحمل نمی‌گنجد. به زنان و کودکان رحم نکردند و خیمه سوزاندند. قلب کودکی را آنچنان آزردند که جان به جان آفرین تسلیم کرد. چوب به دندان پدرش زدند؛ لب و دندانی که به تلاوت آیات الهی می‌پرداخت.
سالار شهیدان کشته شد که مردم آگاه شوند، ولی مردم گریستند...

 

هفته قبل با همون تاخیر همیشگی که تاخیر وحشتناکی هم بود رفتم




یادداشت ۱۹۸
نوشته شده در 18 اسفند 1397
بازدید : 76
نویسنده : آلبرت

این یادداشت کوه انرژی مثبت me دیدی که چگونه برگ آلبرت بریخت!

هفته پیش با ۲۵دقیقه تاخیر رفتم باز حلقه تجوید کارگاهی نشستم.​ نیم ساعتی گذشت استاد گفت کی میره بالا میخونه؟ و ما همچون شیر آب بسته اعلام سکوت کردیم




صفحه قبل 1 صفحه بعد